بسم الله الرّّحمن الرّحیم
مرد به سیگارش پکی زد و قبل از اینکه تمام دود از دهانش بیرون بیاید با زبان دور لبهایش را لیسید و با دندانهای جلوئیش گاز کوچکی هم به بستنی یخی زد و در حالی که ملچ ملوچ میکرد شروع کرد به خوردن . در همین لحظه بود که چشمش افتاد به پسرک که طور خاصی نگاهش میکرد . خواست از او بپرسد که چه میخواهد که خود پسرک جلو آمد و در حالی که سعی میکرد با احترام حرف بزند از مرد پرسید :
ببخشید آقا امام حسین آدم خوبی بود ؟!
مرد که یکه خورده بود با تعجب به پسرک نگاه کرد و با کج و لوچ کردن لبها و چانه اش گفت : آره ، خوب که چی ؟!
ـ شما مُحرّم که میشه براش سینه میزنین ؟!
ـ آره ... چطور ؟
ـ اگه امام حسین الآن بود روزه میگرفت یا بستنی یخی میخورد ؛ اونم توی خیابون ؟!
مرد خشکش زد ، نگاهی به پسرک و نگاهی به بستنی یخی انداخت و پس از اندکی سکوت در حالی که بستنی یخی را به طرف گوشه ای پرت میکرد با شرمندگی گفت : آره ، روزه میگرفت فکر میکنم اگه معاویه هم بود اگر هم میخورد توی خیابون نمیخورد!!
...
الآن از لاشه سیگاری له شده ، دودی رقیق بلند بود .
.: Weblog Themes By Pichak :.